....................................................

زمینه – شهادت امام کاظم علیه السلام

یا سیدی موسی بن جعفر2بار   مددی باب الحوائج

یاس گلستان پیغمبر/ای پسر زهرا و حیدر/سیدی موسی بن جعفر

تا به فلک رفته سوز آهت/گوشه ی زندان شد قتلگاهت

فضل و شرافت بوده گناهت/گوشه ی زندان شد قتلگاهت

یا سیدی موسی بن جعفر2بار   مددی باب الحوائج

 

دیده شده با یاد تو تر/ای به همه مولا و سرور/سیدی موسی بن جعفر

گوش دلم بشنود صدای/ناله ی جانسوز مادر تو

سندی بن شاهک یهودی/تازیانه زد به پیکر تو

یا سیدی موسی بن جعفر2بار   مددی باب الحوائج

 

دل تو شد خون ازکینه و/جنایت آن خصم کافر/سیدی موسی بن جعفر

از غم تو محشری به پا شد/حق ّ رسالت چه خوش ادا شد

دست و پا بسته با غل و زنجیر/گوشه ی زندان جانت فدا شد

یا سیدی موسی بن جعفر2بار   مددی باب الحوائج

سبک نوحه

***

نوحه واحد



شده این دل بی قرارم/ثناخوان موسی بن جعفر

چرا حال زارم نباشد/پریشان موسی جعفر

همان که به زندان بغداد/شده کشته از ظلم هارون

به یاد غم بی حد او/دل عاشقانش بُود خون

به مرثیه هایش/زند ناله زهرا

واویلا واویلا/واویلا واویلا

واویلا واغربتا...

چو آباء و اَجداد پاکش/بتابد ازو نور ایمان

بَرد دل ز کُلّ ملائک/مناجات او بین زندان

بُوَد وارث داغ مادر/همان بی قرین ِ یگانه

شده رزق او وقت افطار/رطب هایی از تازیانه

به جانش رسیده/شراری ز غمها

واویلا واویلا/واویلا واویلا

واویلا واغربتا...

ولیّ خدا را به زندان/نبوده اُمید نجاتی

یهودی شده قاتل او/وَ زنده شده خاطراتی

اسیران دلخون و شام و/عُبور از محلی پر از شر

خورَد سنگ ِ کین از روی بام/سر ِ پاک فرزند حیدر

بسوزم چو شمعی/که جان گشته بر لب

دگر من نگویم/چه ها دیده زینب

واویلا واغربتا...

***


امام کاظم(علیه‌السلام) قهرمان صبر 

و استقامت در بند زندان

شهادت امام کاظم علیه السلام

می‌خواهیم از هفتمین جلوه شمس هدی، وارث ولایت کبری، فروغ تابان امامت، حضرت موسی بن جعفر(علیهما‌السلام) سخن به میان آوریم. گرچه فصل فصل کتاب زندگی سراسر درخشان او درس سازندگی، عرفان، اخلاق، مبارزه، عبودیت و ارزش‌های والای دیگر است، چرا که او خمیره‌ای از "روح‌القدس" و شکوه ابدی، و آیینه و مظهر صفات جمال و جلال خداوندی بود. می‌خواهیم از گوشه زندان او پرده برداریم، آن جا که آزادمردی در بند را با یک جهان شکوه و وقار می‌نگریم، که امواج نیل صبر و مقاومتش چونان موسای کلیم(علیه‌السلام) فرعون عباسی را به لجه هلاکت و فلاکت افکنده است.

او همچون الماس در زندان تاریک بود، و هارون بر سریر سلطنت چون مُهره‌ای تیره و بی بها. زندگی قهرمانانه امام کاظم(علیه‌السلام) در زندان، حقیقت توحید و ارتباط خالص با خدای بزرگ را نشان داد، و با صبر و مقاومتش بر ستمگران تاریخ آموخت که با بند و زنجیر، نمی‌توان چراغ آزادی و فضیلت را خاموش کرد. "کاظم" کلمه نبود، بلکه یک جهان مقاومت و ایستادگی در برابر جباران شکنجه‌گر بود، شکوهی وصف ناپذیر به بلندای خورشید بود، فریادی صاعقه خیز بر خرمن هستی پلید طاغوتیان.

او همچون الماس در زندان تاریک بود، و هارون بر سریر سلطنت چون مُهره‌ای تیره و بی بها. زندگی قهرمانانه امام کاظم(علیه‌السلام) در زندان، حقیقت توحید و ارتباط خالص با خدای بزرگ را نشان داد، و با صبر و مقاومتش بر ستمگران تاریخ آموخت که با بند و زنجیر، نمی‌توان چراغ آزادی و فضیلت را خاموش کرد.

شمشیر علی(علیه‌السلام) در دست داشت و فریاد فاطمه(سلام الله علیها) در حنجره، و خون حسین(علیه‌السلام) در رگ‌هایش جاری بود، او وجود عینی قرآن بود، حرکت‌های پرصلابت، و واکنش قاطع او در برابر زورمندان زراندوز و تزویرگران سالوس صفت، چون طوفان کوبنده‌ای بود که روزگار آنها را سیاه می‌کرد.

وصفش را از کوه دماوند پرسیدم، گفت: از من استوارتر است. از امواج کوه پیکر اقیانوس پرسیدم گفت: از من خروشان‌تر است. از خورشید پرسیدم گفت: از من درخشان‌تر است. از ماه پرسیدم گفت: از من تابان‌تر است. از غرش رعد و برق پرسیدم، گفتند: غرش او بر ستمگران جبار از غرّش ما بلندتر و نافذتر است. از خدای بزرگ پرسیدم، فرمود: بنده صالح ما است و همواره در سجده‌های طولانی با ما در راز و نیاز است. از قرآن پرسیدم، گفت: آیه آیه من در زندگیش دیده می‌شود، از پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) پرسیدم، فرمود: "جبرئیل برایم این پیام را از سوی خداوند آورد، که خداوند فرمود: موسی عبدی و حبیبی و خیرتی(1)؛ حضرت موسی بن جعفر(علیهما‌السلام) بنده و دوست من، و برگزیده من از میان انسان‌ها است."

برای یافتن این مفاهیم در زندگی امام کاظم(علیه‌السلام) نظر شما را به چند نمونه از مقاومت و صبر انقلابی و پرصلابت آن حضرت در برابر هارون الرشید، پنجمین طاغوت دیکتاتور عباسی، جلب می‌کنیم:

"کاظم" کلمه نبود، بلکه یک جهان مقاومت و ایستادگی در برابر جباران شکنجه‌گر بود، شکوهی وصف ناپذیر به بلندای خورشید بود، فریادی صاعقه خیز بر خرمن هستی پلید طاغوتیان.

1ـ هارون الرشید در سال 179 ه.ق، در سفر حج وارد مدینه شد، و امام کاظم(علیه‌السلام) را به جرم این که تسلیم حکومت جابرانه او نبود، بلکه رو در روی او قرار گرفته بود، دستگیر کرده و همراه دژخیمان بی‌رحمش به سوی بصره فرستاد، و آن حضرت را در بصره به زندان افکندند، او در زندان آن چنان صبور و مقاوم بود که گویی حادثه‌ای در زندگی‌اش رخ نداده، بلکه مکرر به درگاه خدا سپاسگزاری می‌کرد و در دعا چنین می‌گفت: "اللهم انک تعلم انی کنت اسئلک ان تفرغنی لعبادتک، اللهم و قد فعلت فلک الحمد(2)؛ خدایا تو بر حال من آگاهی که از درگاهت تقاضا داشتم مرا در خلوتگاه قرار دهی تا با فراغت بیشتر تو را عبادت کنم، تقاضایم را برآوردی، تو را شکر و سپاس می‌گویم."

آری آن حضرت زندانی شدن را که در مسیر نهی از منکر بود، از نعمت‌های الهی می‌دانست، و از این که در زندان توفیق بیشتر برای ارتباط با خدا یافته، شکر و سپاس الهی را به جای می‌آورد.

2ـ در آن هنگام که امام کاظم(علیه‌السلام) را به زندان سخت "سِندی بن شاهک" بردند، و در آن جا تحت شکنجه‌های شدید قرار گرفت، هارون یکی از درباریان خود به نام "ربیع" را طلبید، و او را مامور کرد که به زندان نزد امام کاظم(علیه‌السلام) برود و از او دلجویی نماید و پیشنهاد آزاد شدن از زندان را به او بدهد، و به تقاضاهایش توجه کند. ربیع در زندان، به محضر امام کاظم(علیه‌السلام) رسید و به آن حضرت چنین گفت: "برادرت (هارون) مرا نزد تو فرستاده او سلام رساند و گفت به شما چنین عرض کنم؛ چیزهایی درباره تو به من خبر داده‌اند که مرا پریشان ساخت. از این رو، از مدینه تو را به این جا (بغداد) نزد خودم آوردم، در مورد آن چیزها تحقیق کردم دیدم، تو از همه عیوب پاک هستی، و فهمیدم که نسبت دروغ به تو داده‌اند. اینک با خود فکر کردم که تو را به خانه‌ات (در مدینه) بازگردانم، یا نزد خود نگهدارم، به این نتیجه رسیدم که اگر در نزد من باشی، سینه‌ام از عداوت تو خالی‌تر خواهد شد، و دروغ بدخواهان را آشکارتر خواهد کرد، من ربیع را مامور نمودم تا هرگونه غذایی را مایل هستی و هرگونه تقاضایی داری تامین کند، با کمال راحتی از او بخواه که بر آورده خواهد شد."

امام کاظم(علیه‌السلام) با کمال بی اعتنایی به پیام هارون، در دو جمله کوتاه و پرمعنی که نشان دهنده مقاومت و صلابتش بود، در پاسخ ربیع فرمود: "لا حاضر مالی فینفعنی و لم اخلق سوولا؛ اموال خودم در نزد من حاضر نیست تا از آن بهره‌مند گردم، و خداوند مرا درخواست کننده از خلق نیافریده است."

آن گاه امام بی درنگ برخاست و گفت: الله اکبر و مشغول نماز شد.

هارون خواست از راه تطمیع، امام کاظم(علیه‌السلام) را بفریبد، خود را به زندان فضل بن ربیع رسانید و امام با وساطت "فضل بن ربیع" نزد هارون آمد، هارون به حضرت احترام شایانی نمود، آن گاه پرسید: "چرا به دیدار ما نمی‌آیی؟"

امام کاظم(علیه‌السلام) در پاسخ فرمود: "وسعت سلطنت و علاقه و دلبستگی تو به دنیا باعث شده که با تو ملاقات نکنم."

ربیع، پس از انجام ماموریت، نزد هارون بازگشت و ماجرای ملاقات خود را با امام کاظم(علیه‌السلام) به هارون گزارش داد. هارون به ربیع گفت: "روحیه موسی بن جعفر(علیهما‌السلام) را چگونه دیدی؟ و نظرت درباره او چیست؟"

ربیع در پاسخ گفت: "یا سیدی! لو خططت فی الارض خطه فدخل فیها موسی بن جعفر(علیه‌السلام) ثم قال لا اخرج منها ما خرج منها؛ ای سرور من! هرگاه بر روی زمین خطی ترسیم شود، و موسی بن جعفر(علیهما‌السلام) وارد آن خط گردد، سپس بگوید از آن خط خارج نمی‌شوم، هرگز خارج نخواهد شد."

هارون که امام کاظم(علیه‌السلام) را می‌شناخت و از مقاومت و اراده قاطع آن حضرت باخبر بود، سخن ربیع را تصدیق کرد و گفت: "همین گونه است که گفتی و من بیشتر دوست دارم که او در نزد من در همین جا (زندان بغداد) بماند." [یعنی مقاومت و استواری او آن چنان محکم است که بازگشت او به مدینه برای حکومت ما خطر آفرین خواهد بود.]

آن گاه هارون به ربیع گفت: "این موضوع محرمانه بماند، مبادا آن را برای کسی نقل کنی."

ربیع می‌گوید: تا هارون زنده بود، از ترس او، این ماجرا را به کسی نگفتم.(3)

3ـ در مورد دیگر، هارون به وسیله یحیی بن خالد برای امام کاظم(علیه‌السلام) که در زندان بود، پیام داد که هرگاه به طور کوتاه عذرخواهی کنی که از ذمه سوگندم بیرون آیم، تو را آزاد خواهم کرد، زیرا قبلا سوگند یاد نموده‌ام تا اقرار نکنی که با من بدرفتاری نموده‌ای، تو را آزاد نسازم.

امام کاظم(علیه‌السلام) با کمال بی اعتنایی به پیام هارون، به یحیی فرمود: "مرگ من نزدیک است و بیش از یک هفته در دنیا باقی نخواهم بود."(4)

شهادت امام کاظم علیه السلام

4ـ هارون خواست از راه تطمیع، امام کاظم(علیه‌السلام) را بفریبد، خود را به زندان فضل بن ربیع رسانید و امام با وساطت "فضل بن ربیع" نزد هارون آمد، هارون به حضرت احترام شایانی نمود، آن گاه پرسید: "چرا به دیدار ما نمی‌آیی؟"

امام کاظم(علیه‌السلام) در پاسخ فرمود: "وسعت سلطنت و علاقه و دلبستگی تو به دنیا باعث شده که با تو ملاقات نکنم."

هارون مقداری درهم و دینار و خلعت، به آن حضرت اهدا کرد، امام کاظم(علیه‌السلام) آن را پذیرفت، و هنگام پذیرفتن چنین فرمود: "سوگند به خدا اگر هزینه مساله ازدواج مجرد‌های خاندان ابوطالب و در نتیجه قطع نسل آنها نبود، هرگز این پول‌ها را نمی‌پذیرفتم."

امام کاظم(علیه‌السلام) پس از این سخن، روی خود را به عنوان اعتراض از هارون برگردانید، و حمد و سپاس الهی را به جای آورد.(5)

5ـ هارون در ملاقاتی به امام کاظم(علیه‌السلام) عرض کرد: "فدک را (که حق شما است) بگیر تا آن را در اختیار شما بگذارم." امام امتناع ورزید تا این که پس از اصرار بسیار هارون، امام فرمود: "آن را با حدودی که دارد می‌گیرم."

هارون گفت: حدود آن چقدر است؟

امام کاظم (علیه‌السلام) فرمود: "اگر حدود آن را مشخص کنم، آن را در اختیار من نمی‌گذاری."

هارون گفت: به حق جدت سوگند، آن را در اختیار شما می‌گذارم.

امام کاظم (علیه‌السلام) فرمود: "حد اول آن، عدن است؛ حد دوم آن سمرقند است؛ حد سوم آن آفریقا است؛ و حد چهارم آن سیف البحر نزدیک جزایر ارمنستان است."

امام هنگامی که این حدود را نام می‌برد، رنگ هارون لحظه به لحظه تغییر می‌کرد، به طوری که سیاه شد و فریاد زد: "دیگر برای ما چیزی نماند بنابراین بر مسند من بنشین." [یعنی تو خواهان حکومت هستی، و با این بیان می‌گویی زمام امور رهبری باید در دست من باشد.]

امام کاظم(علیه‌السلام) فرمود: "من که گفتم اگر حدود فدک را مشخص کنم آن را در اختیارم نمی‌گذاری." در این هنگام هارون تصمیم گرفت تا آن حضرت را به قتل برساند.(6)

امام کاظم علیه السلام شمشیر علی(علیه‌السلام) در دست داشت و فریاد فاطمه(سلام الله علیها) در حنجره، و خون حسین(علیه‌السلام) در رگ‌هایش جاری بود، او وجود عینی قرآن بود، حرکت‌های پرصلابت، و واکنش قاطع او در برابر زورمندان زراندوز و تزویرگران سالوس صفت، چون طوفان کوبنده‌ای بود که روزگار آنها را سیاه می‌کرد.

6ـ هنگامی که امام کاظم(علیه‌السلام) در زندان بود، هارون به دلیل مقاصد شومی که داشت، کنیز زیبارویی را به عنوان خدمتگذاری به امام، به زندان فرستاد، آن کنیز را به زندان آوردند، و مراحم و الطاف هارون را به عرض امام رساندند. [هارون می‌خواست از این طریق، امام را از خود خشنود سازد] امام آن کنیز را نپذیرفت و به عامری (شخصی که واسطه رساندن کنیز شده بود)، فرمود: به هارون بگو "بل انتم بهدیتکم تفرحون؛ بلکه این شمایید که به هدایایتان شاد هستید."(7)

عامری بازگشت و ماجرا را به هارون گفت، هارون خشمگین شد و به عامری گفت: "به موسی بن جعفر(علیهما‌السلام) بگو نه ما با رضایت تو، تو را زندانی کرده‌ایم و نه با رضایت تو خدمتگذار به نزد تو فرستاده‌ایم." سپس کنیز را در آن جا رها کن و بیا، آن گاه خادم خود را مامور کرد تا محرمانه وضع امام و کنیز را به او گزارش دهد. خادم پس از مدتی به هارون گزارش داد که آن کنیز آن چنان تحت تاثیر چهره ملکوتی امام کاظم قرار گرفته که به سجده افتاده و سر از سجده برنمی‌دارد، و مکرر خدا را تسبیح و تقدیس می‌کند و می‌گوید "قدوس سبحانک سبحانک."

هارون گفت سوگند به خدا موسی بن جعفر(علیهما‌السلام) او را سحر نموده، او را نزد من بیاور، عامری کنیز را نزد هارون آورد، در حالی که کنیز از خوف خدا به شدت می‌لرزید هارون گفت: این چه حالی است که پیدا کرده‌ای؟ کنیز گفت: "امام را دیدم شب و روز غرق در عبادت و تسبیح است به آن حضرت گفتم برای خدمتگذاری شما آمده‌ام، چه کاری داری تا انجام دهم؟ فرمود: نیازی به تو ندارم، اینها چه خیال می‌کنند ناگاه به سویی متوجه شد، من نیز به آن سو متوجه شدم، باغی پرصفا با حوریان و غلمان دیدم، بی اختیار به سجده افتادم، تا این غلام مرا به این جا آورد.

هارون خشمگین شد و دستور داد آن زن را تحت نظر بگیرند تا وقایع زندان را به کسی خبر ندهد، او هم چنان تحت نظر مشغول عبادت بود تا از دنیا رفت.(8)

 

پی‌نوشت‌ها:

1- محدث کلینی، اصول کافی، ج1، ص528، حدیث لوح.

2- شیخ مفید، ارشاد مفید (ترجمه شده) ج2، ص232.

3- محدث قمی، انوار البهیه، ص303 و 304.

4- همان.

5- شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا، ج1، ص76/ علامه مجلسی، بحارالانوار، ج48، ص217.

6- محقق سروی، مناقب آل ابی طالب، ج4، ص321.

7- نمل (27) آیه 36، این سخن در قرآن از زبان حضرت سلیمان(علیه‌السلام) نقل شده که به هدیه آورندگان بلقیس (ملکه کافر سبا) فرمود.

8- محقق سروی، مناقب آل ابی طالب، ج4، ص298.