جوان سالم کیست؟
 

 

تعریف انسان سالم در مورد جوان سالم هم صدق می کند و برخی خصوصیات انسان سالم اتفاقا در این دوره بیشتر خود را نشان می دهد. از نظر سازمان بهداشت جهانی، انسان سالم انسانی است که در سه بعد جسمانی(بیولوژیک و فیزیولوژیک)، روانی و اجتماعی سلامت باشد و در جوان هم این خصوصیات بیشتر صدق می کند. به این ترتیب که در دوران جوانی سیستم و ارگان های مختلف بدن در اوج سلامت و کارایی هستند و از نظر بیولوژیک کسی سالم است که بیماری خاصی نداشته باشد، دارویی مصرف نکند و اهل ورزش باشد.

معمولا جوان سالم از نظر جسمانی را راحت می توان تشخیص داد و می توان فهمید سالم است ولی تشخیص سلامت او از نظر روانی و اجتماعی مشکل است. شخصی از نظر روانی و اجتماعی سالم است که توانایی برقراری ارتباط سازنده با اعضای خانواده و جامعه را داشته باشد، بتواند رابطه عاطفی صحیحی با دیگران برقرار کند و در شغل و تحصیل موفق باشد. از آن جا که جوانی دوره ای است که فرد در اوج کارایی قرار دارد و در آن باید تحصیل و کار کرده و زندگی مشترک تشکیل دهد، توجه به سلامت جسمانی، روانی و اجتماعی در آن بسیار اهمیت دارد.

 

 

 

جوان لجباز

این موضوع به سلامت روان فرد برمی گردد. از آن جا که جوان دیگر در سنی است که می تواند نظرش را ابراز کند، ممکن است خودش را مرکز دنیا و حرف خودش را بالاتر از حرف دیگران بداند. او دیگر توانایی مخالفت با پدر و مادر را پیدا کرده و در برابر آن ها می ایستد؛ اما باید دید جوانی که لجبازی و مخالفت می کند، شخصیت سالمی دارد یا نه. زمانی می توانیم در مورد شخصیت، اختلال شخصیت و شخصیت سالم صحبت کنیم که شخص به ابتدای سن بلوغ و جوانی رسیده باشد. مثلا نمی توانیم در مورد نوجوان ۱۵ ۱۴ ساله بگوییم شخصیت سالمی دارد یا نه. به طور کلی، خصوصیات شخصیتی جوان است که ارتباط او را با دیگران شکل می دهد؛ خصوصیاتی مانند نوع ارتباطی که با دیگران دارد، میزان نزدیکی و دوری عاطفی با افراد، واکنشی که به نظرهای مخالف نشان می دهد یا نوع مخالفت خودش با دیگران، اعتماد به نفس و توانایی خوب گذراندن زندگی، قدرت تصمیم گیری، میزان مهارت های زندگی مثل مدیریت زمان، کنترل خشم، توانایی حل مساله و... اگر جوان شخصیت سالمی داشته باشد، قطعا در مواردی که اتفاق ناراحت کننده ای بیفتد، غمگین و اگر اتفاق خوبی بیفتد، شاد می شود و اگر موضوعی اضطراب آور رخ دهد، مضطرب خواهد شد ولی توانایی این را دارد که بتواند از پس این شرایط برآید و طبق عرف و شرایطی که در جامعه و خانواده اش حکمفرماست، اوضاع را کنترل کند؛ اما اگر دچار اختلال شخصیت باشد، از پس این کار برنمی آید.

با وجود این که متاسفانه امروزه جوانان دچار اختلال شخصیت مرزی، نمایشی یا ضداجتماعی را زیاد می بینم و مبتلایان به این اختلال ها خیلی بیشتر از جوانان دیگر با قوانین جامعه مخالفت می کنند، نکته مهم این است که هر لجبازی و هر جلوی پدر و مادر ایستادنی، اختلال محسوب نمی شود. جوان حق اظهارنظر جلوی پدر و مادرش را دارد و حق دارد مخالفت خود را ابراز کند ، اما باید بتواند ارتباط سازنده با آن ها داشته باشد؛ یعنی حد و حدود خودش را بداند و رعایت کند. مثلا بداند که احترام به بزرگ تر واجب است، اما احترام به پدر و مادر نباید باعث شود نظر خود را نگوید.

ما هم جوانی که بیش از حد احترام نگه دارد و حرف خودش را نزند و ابراز وجود و اظهارنظر نکند و هم جوانی که بدون در نظر گرفتن و درک شرایط و بدون اینکه ارتباط خوبی با پدر و مادر برقرار کند جلوی آن ها بایستد و بی احترامی و توهین کند، دچار اختلال می دانیم. از نظر علم روان پزشکی، لجبازی به معنای این است که فرد می خواهد اظهار وجود کند اما برخورد والدین و این که چقدر پذیرای نظر جوان باشند هم اهمیت دارد چون ما نمی دانیم پدر و مادر شخصیت سالمی دارند یا نه. این موضوع بسیار مهم است. ما همیشه می گوییم جوان ها با پدر و مادر بد برخورد می کنند، لجبازی می کنند، پرخاشگرند ولی اینکه والدین شخصیت سالمی دارند یا نه را در نظر نمی گیریم و جوان ها به این دلیل که جلوی پدر و مادر می ایستند، معمولا محکوم هستند. البته مشکلی که امروزه هم در کشور ما و هم خیلی کشورهای دیگر وجود دارد، اعتیاد است که می تواند در افزایش پرخاشگری و تشدید مشکلاتی که معمولا پدر و مادرها با فرزندان دارند، نقش داشته باشد. در جوان ها مقداری، مخالفت و این که تا حدی بخواهند ابراز وجود کنند، قابل قبول و اقتضای سن است و اگر والدین اجازه ابراز وجود و اظهارنظر به فرزند جوان شان بدهند، عملا به افزایش اعتماد به نفس او کمک ارزشمندی کرده اند.

والدین هم مقصرند

آن چه امروز در جامعه می بینیم، اعم از پرخاشگری ها، بی احترامی ها، حتی درگیری فیزیکی فرزند و والدین معمولا برمی گردد به نوع تربیت والدین. آنچه پدر و مادر کاشته اند، امروز درو می کنند. آن ها در دوره کودکی و نوجوانی همه خواسته های فرزند را اجابت کرده اند و کاملا فرزندسالاری در فضای زندگی حاکم بوده و او را پرتوقع بار آورده اند، غافل از این که وقتی سن بچه بالاتر می رود، توقعات او هم بیشتر می شود و چیزهایی می خواهد که یا پدر و مادر به دلیل مسایل مالی توانایی تهیه اش را ندارند و اعتقاد دارند تهیه اش ضرورتی ندارد یا آن را با معیارهای اخلاقی و خانوادگی خود مطابق نمی بینند.

این والدین خودشان جوان را این گونه بار آورده اند و خیلی از مهارت های لازم را به او آموزش نداده اند و حالا دارند آن چه فرزندشان را به آن عادت داده اند، از او می گیرند. جوان هم نمی تواند آن را بپذیرد و جلوی خود سد محکمی می بیند که او را از امکاناتی که می خواهد، محروم می کند. در چنین مواقعی واکنش او به دلیل این که فکر می کند از حق مسلمش محرومش کرده اند، خشم است که این خشم را می تواند به صورت پرخاشگری، گوشه گیری و لجبازی و... نشان دهد تا قدرت خود را به خانواده اش ثابت کند.

جوانان را نکوبید

متاسفانه امروز در جامعه جوان ها را می کوبند و مدام می گویند جوان های امروزی این مشکل را دارند یا دچار فلان مشکلات هستند؛ ولی نکته مهم این است که این جوان ها دست پرورده همین جامعه هستند که متشکل از پدر و مادرهاست. پس بزرگ ترها باید به جای انتقاد مداوم مسوولیت خود را به عنوان کسانی که در تربیت جوان ها تاثیرگذارند، بپذیرند. اگر این کار را انجام ندهند و بخواهند همه چیز را تقصیر جوان ها بیندازند، هیچ کاری پیش نمی رود و اوضاع هرگز بهبود نمی یابد.

شاید حالا این سوال برایتان پیش بیاید که اگر والدین هم مقصرند، چرا گاهی می بینیم از بین چند بچه یک پدر و مادر، فقط یکی از آن ها مشکل دارد؟ پاسخ این است؛ چیزی که در شکل گیری شخصیت یک فرد تاثیر دارد، اول ژنتیک، دوم اثر تربیتی پدر و مادر و سوم اثر جامعه و اتفاق هایی است که برای فرد می افتد. مثلا بارها شنیده ایم این ۲ برادر هر دو در یک مدرسه درس می خواندند چرا یکی دکتر شد و دیگری بی سواد؟ چون اتفاق های منحصر به فردی که برای هر شخص می افتد، در آینده او تاثیرگذار و مهم است. مثلا ممکن است در مدرسه، اتفاق خاصی برای یکی از آن برادرها افتاده باشد و برای دیگری نه؛ مثلا یکی دوستان خوبی داشته و دیگری نه. البته اتفاق های منحصربه فرد، فقط یکی از عوامل تاثیرگذار در شخصیت بچه بوده و نقش پدر و مادر و ژنتیک هم بسیار مهم است. خصوصیات ژنتیکی دست خود فرد نیست، اما پدر و مادر زمانی که می توانند، باید کاری انجام دهند و از دوران کودکی درست برخورد کنند.

 

صمیمیت، کلید طلایی ارتباط

نقش پدر و مادر در کنترل شرایط، هدایت و حل مشکلات بسیار مهم است. اگر ارتباط خوبی با فرزندشان داشته باشند، تعداد بچه هایشان زیاد نباشد و به همه بچه ها بتوانند رسیدگی کنند و اگر بلد باشند، می توانند به او کمک کنند. هیچ راهی برای تربیت و حل مسائل فرزند وجود ندارد غیر از این که بتوانیم با او صحبت کنیم و با او صمیمیتی همراه با اقتدار داشته باشیم. معنی صمیمیت این نیست که هر چه فرزند خواست بگوییم«چشم»، صمیمیت یعنی من حرفم را به بچه ام بزنم و او هم بتواند حرفش را به من بزند.

پدر و مادر باید از دور فرزندشان را هدایت کنند و مراقب باشند بیش از حد از مسیر خارج نشود و اگر از دوران کودکی او را به قانون مداری و احترام به بزرگ ترها تشویق کنند و خودشان هم به او احترام بگذارند، وقتی فرزندشان به سنین بالاتر می رسد و میل به استقلال و... پیدا می کند، کمی خودرأی می شود، ممکن است تا حدی از مسیر خارج شود و جلوی پدر و مادر بایستد و مخالفت کند ولی بی احترامی نمی کند و وقتی مدتی گذشت، آرام آرام به مسیر دلخواه پدر و مادر برمی گردد. این در مورد خانواده هایی صدق می کند که در آن والدین اجازه داشتن اعتمادبه نفس، استقلال و تصمیم گیری به فرزند خود داده اند و مجبورش نکرده اند حتما به راهی برود که آن ها می خواهند.

متاسفانه مشکل اینجاست که وقتی بچه ها به سنین بالاتر می رسند، کنار آمدن با آن ها سخت می شود، چون زمانی که والدین زورشان به بچه می رسیده و حرف شان روی او تاثیر داشته، گذشته و نتوانسته اند با او کنار بیایند و حالا هم که فرزند به سن جوانی رسیده، نمی توانند با زور حرف شان را به کرسی بنشانند و این کار را بدتر می کند. در دوران جوانی پدر و مادرها باید حتما از راه صمیمیت جلو بروند و از کسی که تا حدی روی جوان تاثیر و نفوذ دارد، استفاده کنند. حتی اشکالی ندارد اجازه دهند گاهی فرزندشان مسیری را که می خواهد، انتخاب کند، در حالی که مثلا خیلی از پدر و مادرها اصلا نمی پذیرند جوان راهی را که آن ها نمی پسندند، برود. البته منظور راه خلاف نیست، منظور انتخاب هایی مثل انتخاب رشته تحصیلی است. اگر فرزند دنبال کار خلاف نیست و مشکلی ایجاد نمی کند، باید اجازه داد به تصمیمی که گرفته عمل کند و والدین کمکش کنند و فقط به او بگویند اگر اشتباه کردی یا کمک خواستی، من هستم.

چه زمانی کمک متخصص ضروری است؟

البته تمام این بحث ها در مورد جوان سالم بود، جوانی که اختلال شخصیت ندارد، موادمخدر مصرف نمی کند و اختلال افسردگی یا دوقطبی و اضطرابی ندارد. اگر دچار این اختلال ها باشد، حتما در برخورد با او نیاز به کمک یک متخصص است. جوان نیاز به شغل، امکان، تحصیل، تشکیل خانواده و... دارد و به علت مشکلاتی که در تمام جوامع برای یافتن یک شغل ثابت و دائم وجود دارد، دچار نگرانی است و به کمک پدر و مادر نیاز دارد؛ ولی وقتی می بیند آن ها توانایی این کمک را ندارند یا دوست دارند اگر کمک کردند دربست هر چه آن ها می گویند بپذیرد و به راهی که می گویند برود، باعث تندی و پرخاشگری او می شود. خشم زمانی ایجاد می شود که کسی فکر کند حقش پایمال می شود و جوان چون دوست دارد حرف خود را پیش ببرد و متقابلا پدر و مادرش می خواهند حرف، حرف خودشان باشد، خشمگین می شود و براساس آن چه آموخته، واکنش نشان می دهد؛ این واکنش ممکن است افسردگی، عصبانیت یا حتی فحاشی و... باشد.

فقط جوان ها دچار اختلال نیستند

 

متاسفانه اختلال کنترل تکانه، امروز در جوان های ما بسیار شایع است و باعث می شود خیلی سریع و شدید عصبانی شوند. بعضی وقت ها تشخیص جوان سالم از جوان بیمار راحت نیست. خیلی از خانواده ها جوان سالم را نزد روان پزشک می برند و از او می خواهند درمانش کند و می گویند بیمار است ولی وقتی با او صحبت می کنیم، معلوم می شود بیمار نیست و اختلال ارتباطی بین والدین و فرزند وجود دارد و چون حرف هم را نمی فهمند، او را بیمار می پندارند. البته شیوع اختلال هایی مثل مصرف مواد مخدر، اختلال دوقطبی، اختلال کنترل تکانه و اختلال شخصیت و در دوره جوانی است و مصرف مواد مخدر این مشکلات را تشدید می کند. علاوه بر این نگرانی ها در مورد شغل، تحصیل و تشکیل خانواده هم به آنها دامن می زند در این موارد حتما به کمک گرفتن از متخصص نیاز است.